سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 *خواندنی*
 تربیت
 خوش شانسی ؟ بد شانسی ؟ کسی چــه میداند ؟
یک داستان قدیمی چینی هست که میگه
*پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد . روزی آن اسب از دست
پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد . *


*همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد ، به نزد او آمدند و گفتند : عجب بد
شانسی ای آوردی . *
*پیرمرد جواب داد : **" بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟"*

*چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه ی پیرمرد بازگشت .
اینبار همسایگان با خوشحالی به او گفتند : " عجب خوش شانسی آوردی !" *
*اما پیرمرد جواب داد : **" خوش شانسی ؟ بد شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "*

*بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی میکرد یکی از آن اسبهای وحشی را
رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست . باز همسایگان گفتند : **" عجب
بد شانسی آوردی ؟ "** *
*و اینبار هم پیرمرد جواب داد : " **بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "
** *

*در همان هنگام ، ماموران حکومتی به روستا آمدند . آنها برای ارتش به
سربازهای جوان احتیاج داشتند . از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای
سربازی با خود بردند ، اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و
نمیتواند راه برود ، از بردن او منصرف شدند . *

*"خوش شانسی ؟*
*بد شانسی ؟*
*کسی چـــه میداند** ؟"*

*هر حادثه ای که در زندگی ما روی می دهد ، دو روی دارد . یک روی خوب و یک روی
بد. هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست . بهتر است همیشه این دو را در
کنار هم ببینیم. زندگی سرشار از حوادث است . *

و مربی مومنین آنها را در حوادث گوناگون تربیت می کند
**با آرزوی شادکامی**



تاریخ : دوشنبه 91/3/8 | 11:31 صبح | نویسنده : سلوک.عرفان | نظرات ()
  • بک لینک | خرید بک لینک