پيام دوستان
+
بخط آفتابــ

شاخه ي عشق
7:44 عصر
*ترخون بانو*
واقعا عاليه
پيام رهايي
خط زيبا هميشه قابل ستايش است، دستمريزاد
+
* مرا از حبس آغوشت چه اصراري به آزادي؟
براي ماهيان تُنگ، آزادي گرفتاريست... *
شاخه ي عشق
7:43 عصر
+
بر ما دلت نسوخت، ندانم چرا نسوخت. ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست
شاخه ي عشق
7:43 عصر
{a h=peiam}پيام رهايي{/a} @};ممنون بزرگوار شايد هاي ما بسيار است جناب رهايي تا کي از آنها رها شويم خدا داند.... دعا ميکنم غرق باران شوي
چو بوي خوش ياس و ريحان شوي
دعا ميکنم در زمستان عشق
بهاري ترين فصل ايمان شوي
+
مَن کجا باران کجا ،باران کجا
و راه بي پايان کجا، آه اين دل دل زدن تا منزل جانان کجا، آه اي دل هرچه کويت دور تر دل تنگ تر مشتاق تر..... شب ها و روزهاي مهمي در پيش است ما را از دعاي خير خود فراموش نکنيد عزيزان همراه .
التماس دعا
شاخه ي عشق
7:43 عصر
خانم دکتر ما بسي محتاجيم،مارا به دعا کاش فراموش نسازند رندان سحرخيز که صاحب نفسانند@};-.......زيبايي اين قصه از آغاز تو بودي
من خاک نشين بودم و پرواز تو بودي
عشق آمد و آماده ي رنج سفرم کرد
هر سو که دويدم به تو نزديکترم کرد
+
زبان به خير بگردان که از کلام ِ شما
هزار آينه از شش جهت به سمت ِ شماست... ساعات همگي بخير
شاخه ي عشق
7:43 عصر
+
نيچه ميگه.... زن در عشق مرزها را نميشناسد، ودر انتقام هيچ چيز را نيمه سوخته نميگذارد
شبگرد تنهايي
2:54 عصر
هاينريش بل:يه زن نميتونه ( دوستت داشته باشه)، بعد دوستت نداشته باشه ،بعد دوباره دوستت داشته باشه، يه زن فقط ميتونه (دوستت داشته باشه)، دوستت داشته باشه ،دوستت داشته باشه و بعد ديگه هيچوقت ( دوستت نداشته باشه)
بسيار عالي خانم دکتر،@};- براين باورم خدا مي خواست در دنيا بيشتروبهترشناخته شود گريبان عدم را دريد وازپشت هيچستان موجودي بنام#زن آفريد تا تجلي وآيينه رحمت ومهرو زيبايي بي منتهاي او باشد
+
سلام خوبي نيامده نخ بسته ام به انگشتم بشمارم هر که را که در گوشي همراه سالهاست به جناب، وبانو تنها ميشناسم. سلام نيشخندت هم بر من زيباست چون تو خود ميداني گاه تظاهر به دوستي خود حال خوب دل است، گاه تو فرياد زني نوروز وانطرف تر يکي نرم نرم بگويد آمد ه خوبي، شادي، سلامتي..... دنيايي داريم..نه؟؟؟ . سلامم را چه آرام پاسخ ميگويي ، غريبه نيستي آمدي،کوچه پاستور، پلاک تنهايي زنگ اول منتظرم....
شبگرد تنهايي
2:54 عصر
+
روزها وساعات مي آيند، سال 1403 به گام هاي پاياني ميرسد، نميدانم ،فروغي وشوري که در من نيست ولي اندوهي در من است، عصياني خاموش، گاه سر در گريبانم، گاه دستي ميگيرم که آن دست به آسمان بلند شود دعايي کند تا اين غم به مدد ايزد کاسته شود، من مسافر کدام قطارم نميدانم، کاش دوباره متولد شوم
شبگرد تنهايي
2:54 عصر
زيبا وعالي،@};- من مسافر کدام قطارم نمي دانم،کاش دوباره متولد شوم،کاش عقربه هاي زمان مي ايستاد ومن اندکي درنگ مي کردم تا قبل از گذشته شدن حال،حالي تازه مي کردم ودرحال مي زيستم،چرا که اين قطاررا ايستايي نيست،فقط بايد ازحال لذت برد به قول خيام چون عاقبت کارجهان نيستي است،انگارکه نيستي چوهستي خوش باش.
+
ديگران در تب و تاب شبِ عيدند ولي..
مثل يک سالِ گذشته .........
شبگرد تنهايي
2:53 عصر
+
* «بعدِ او کسي تکرار نخواهد شد. حتيخودش.» *
شبگرد تنهايي
2:52 عصر
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} نگاهت قهوه هاي تلخي از دربار قاجاري است، تو در چشمت عجب پيمانه ي مرد افکني داري،اگر عاشق کشي رسم است و قانون عاشق آزاري،تو يک ديدار در باران براي آخرين باري ..
ايکه در بدرقه ات اشک خدا جريان داشت
کاش بازم غزل ماندن مان امکان داشت دل من پشت سرت کاسه آبي شد و ريخت
آخرين لحظه نگاهت چه قدر تاوان داشت . سلامت وماناباشيد@};-
+
*«ماندم خَموش، آه که فرياد داشت درد.»*
شبگرد تنهايي
2:51 عصر
+
دست خطي دارم از او بر دلِ خود يادگار
عشق کاري کرد با قلبم که چاقو با انار ....


شبگرد تنهايي
2:49 عصر